نماد سایت ماه نیوز

نمای رومی؛ نگاهی از سنت به مدرنیته

نمای رومی نوعی از است که پیشینه ای به قدمت روم باستان دارد. این نوع نما که از انواع به حساب می آید، توانسته با ایجاد نوعی تنوع در نمای سنگی، تلفیقی از سنت و مدرنیته را ایجاد نماید. تلفیقی صحیح و به جا که باعث زیبایی نمای ساختمان نیز شده است.

بعضی از کارشناسان معماری که به معماری اصیل ایرانی علاقه ویژه ای داشته و بر روی آن غیرتمندانه پافشاری می کنند، معتقدند که نمای رومی نوعی فاجعه در است و نباید از این نوع معماری استفاده شود. این درحالی است که برخی دیگر از معماران اعتقاد به خوب بودن این نوع نما داشته و برخی دیگر معتقدند که باید نمای رومی را به صورت ایرانی بومی سازی نمود.

آنچه که مشخص است استفاده از نمای رومی در ساختمان به زیبایی بنا می افزاید و نما را خاص و ویژه می گرداند. برخی از انواع نمای رومی در ایران، آنقدر خوب و زیبا کار شده است که شاید رومیان باستان نیز به این نوع معماری زیبا احسنت بگویند. لازم به ذکر است که طراحی نمای رومی بسیار سخت و اجرای آن نیز کار افراد باتجربه و خبره می باشد.

نمای رومی مشکلاتی نیز دارد. یکی از مشکلات انواع نمای رومی، روشن بودن رنگ اکثر این نوع نما است . کافی است نمای ساختمان روشن باشد و در معرض هوای آلوده قرار گیرد، خیلی ساده رنگ به کثیفی می گراید. مشکل دیگر نمای رومی ، تعمیرات سخت این نوع از است. در صورتی که نمای رومی دچار مشکل شود، به سختی تعمیر می شود و به همین علت است که باید در حین ساخت این نوع نما از افراد حرفه ای استفاده شود تا دیرتر نیاز به تعمیرات پیدا کند.

آنچه که مشخص است، در کنار خوب یا بد بودن نمای رومی، این نوع نما مورد پسند اکثر مردم ایران قرا گرفته و باید از آن به نحو احسنت در ساخت استفاده شود. استفاده درست از این نوع نما و بومی سازی آن بنمای رومی، یک فاجعه بزرگ فرهنگی است.

کومار سینگ، پژوهشگر هنر، می‌گوید: «جهانی‌سازی برای هنرهای ما مصیبت به نظر می‌رسد؛ زیرا مانند توفانی ممکن است بسیاری را ریشه‌کن کند، زیرا هنر برای بازار‌ها تولید خواهد شد، نه برای نیازهای فرهنگی؛ ولی از نگاهی دیگر، جهانی‌سازی را می‌توان فرصتی شگفت‌آور برای ملت‌هایی دانست که از نظر فرهنگی غنی‌اند. هنرهای ما پیش می‌آیند تا بر دنیا تأثیر بگذارند». معماری سنتی ایران تأثیراتش را بر دنیا گذاشته و هنوز هم جایگاه والایی دارد؛ اما آیا معماری معاصر ما می‌تواند راه‌های جهانی‌شدن را طی کند و داستانی نو در گوش جهانیان بخواند! در این‌باره با منوچهر سیدمرتضوی، معمار معاصر ایرانی مقیم آلمان گفت‌وگو کردیم.

معماری از نظر شما چیست؟

جواب این سؤال جنبه‌های مختلفی دارد؛ ولی اول باید در آغاز به یک سؤال دیگر جواب بدهم. سؤال این است که چه توانایی‌ای در شغل معماری، منحصربه‌فرد است؟ به چه علت ما در جامعه به معمار احتیاج داریم؟ وظیفه منحصربه‌فرد معمار، تفکر، پژوهش و تولید فضای معماری و شهری متأثر از بستر و زمینه و حس‌های انسانی برای زندگی آنهاست. به همین دلیل تفکر، پژوهش و تولید فضای معماری و شهری وزن اصلی را در کار معماری دارد؛، توانایی‌ای که در هیچ رشته دیگری وجود ندارد. یک کشور هرچه بیشتر طراحان باکیفیت و باحساسیت داشته باشد، فضاهای معماری و شهری‌اش انسانی‌تر و انسان‌دوستانه‌تر خواهد شد. در حقیقت مهم‌ترین و اولین وظیفه معماری بالابردن کیفیت زندگی انسان‌هاست. نکته مهم دیگر در کار یک معمار این است که معمار فقط به کارفرما جواب‌گو نیست؛ بلکه به تمام جامعه پاسخ‌گوست؛ چراکه هر بنا، شهر را تغییر می‌دهد و متأثر می‌كند (کم یا زیاد) و از این طریق، بناها با هم فضای شهری را که عموم مردم در آن حرکت می‌کنند، تعریف می‌کنند. معماری یک وظیفه فرهنگی است که تمام جامعه را در بر می‌گیرد.

نگاه معماران اروپایی چگونه است و فکر می‌کنید نگرش معماران معاصر ایران با دیدِ آنها همسو است؟
امروز در اروپا دیگر کسی به معماری به‌عنوان یک ایدئولوژی نگاه نمی‌کند؛ ایدئولوژی‌ای که می‌خواهد همه را به یک سمت خاص بکشاند. روش‌های طراحی معماری مختلفی در جریان است؛ ولی کلا یکی از مهم‌ترین بحث‌های کشورهای آلمانی‌زبان که من بیشتر آنها را می‌شناسم، درنظرگرفتن بستر معماری و تشخیص آن است. پارامترهای زیادی بستر را تعریف می‌کنند، از جمله فرهنگ، دین، شهر، همسایه، اقتصاد، صنعت، قوانین و…؛ ولی هر معماری روش و روند خود را برای طراحی به‌کار می‌برد. در این کشورها (آلمان، اتریش و سوئیس) معتقدند، معماری بر شهر و فضای شهر تأثیر می‌گذارد. می‌گویند ما درباره این زمین، این خیابان و این شهر سؤال داریم و باید جوابی مناسب پیدا کنیم؛ برای مثال زومتور و زاها حدید هرکدام روش‌های طراحی جداگانه‌ای دارند و با هم در کشاکش هستند. زاها حدید به بستر به ‌عنوان پارامتری برای طراحی اهمیت نمی‌دهد. او معماری را بیشتر به ‌عنوان دیزاین می‌بیند؛ اما زومتور که از بخش آلمانی‌زبان سوئیس می‌آید، بستر را خیلی مهم می‌داند و معتقد است اصلا طراحی از همان‌جا آغاز می‌شود. قبل از هر نکته باید فرهنگ، شهر، اقلیم، صنعت، قوانین و…، را تجزیه و تحلیل کنید و بشناسید و بعد می‌توانید نه فقط در معماری، که جواب مناسبی برای هر سؤالی پیدا کنید. وقتی ما برای شهر فرانکفورت طراحی می‌کنیم که بستر متفاوتی با تهران دارد، نمی‌توانیم همان طراحی را در تهران یا جای دیگر انجام دهیم. هر بستری مثل یک اثر انگشت است و با بستر دیگر فرق دارد. اگر این تفاوت‌ها را تجزیه و تحلیل کنیم، خودبه‌خود طراحی ما هم برای هر بستر خاص می‌شود.

بستری که از آن سخن می‌گویید، می‌تواند پهنای یک کشور را در بر گیرد؟

خب، مثلا تهران و یزد خود در یک بستر کلی‌تر قرار دارند که همان ایران است. کشور هم جزء یکی از پارامترهایی است که بستر را تعریف می‌کند؛ ولی در هر کشوری هم تفاوت‌های زیادی وجود دارد؛ از نظر فرهنگی، دینی، زبان، اقلیم، بافت شهری و…؛ مثلا در آلمان شما اگر بخواهید یک کلیسا بسازید، باید بدانید مردم این کشور متعلق به دو کلیسای متفاوت کاتولیک و پروتستان هستند و اول باید بدانید داستان هرکدام چیست، چگونه زندگی می‌کنند، چه جشن‌هایی دارند، چه مراسمی در کلیسا برگزار می‌شود و غیره. وقتی می‌خواهید برای ایران مسجد بسازید هم باید در نظر بگیرید که با جامعه‌ای با اکثریت شیعه روبه‌رو هستید یا برای یک منطقه سنی‌نشین طراحی می‌کنید. شما باید اطلاعات کافی درباره مساجد شیعه و سنی داشته باشید، فرهنگ مسجدساختن را بدانید و سابقه تاریخی‌اش را مطالعه کنید. باید تاریخ آن شهر را مطالعه کنید. بعد از جمع‌آوری اطلاعات تازه می‌توانید وارد مرحله طراحی شوید.

در معماری معاصر ایران تا چه حد این نگرش رعایت می‌شود؟

به نظرم، البته از راه دور، دید به بستر اگر هم وجود داشته باشد، خیلی به ‌ندرت مشاهده می‌شود و خیلی ضعیف است. به رابطه بین معماری و شهرسازی در ایران اهمیت زیادی داده نمی‌شود؛ حتی در دانشگاه‌ها. در آلمان کارشناسی ارشد معماری و شهرسازی پیوسته است. این دو رشته را جدا نکرده‌اند؛ چون این دو را در رابطه‌ای تنگ و نزدیک با هم می‌بینند؛ همین‌طور دید نسبت به بستر و زمینه در معماری.

چه نقدی به معماری معاصر ایران دارید؟
چون خیلی وقت است در ایران زندگی نمی‌کنم، از بیرون به آن می‌نگرم. معتقدم معماران ایرانی هنوز رابطه سنت و مدرنیته را حل نکرده‌اند. به نظر می‌آید سنت را در مخالفت با مدرنیته می‌بینند. من این‌طور فکر نمی‌کنم. اگر معماری سنتی یزد را در نظر بگیرید، می‌بینید آنها در زمان خودشان خیلی هم مدرن بودند چون مسائل و مشکلات عصر خود را به نحو عالی و با امکانات موجود زمان خود حل کرده‌اند. وقتی کمبود آب دارند قنات درست می‌کنند که یک کار عظیم مهندسی است. یا به وسیله بادگیر مشکل گرمای خانه‌هایشان را تا حدی حل کرده‌اند. این راه‌حل حتی نماد شهری شده، یعنی با کمترین امکانات و فقط به‌وسیله معماری بیشترین بهره‌برداری را كردند. این نکته در استفاده از مواد ساختمان‌سازی تا شهر‌سازی صادق است. این طرز فکر در زمان خودش خیلی پیشرفته و مدرن بوده. مشکل ما اینجاست که معماران مدرن ما مدرن نیستند. یعنی جواب احتیاجات مردم را به طریق مطلوب نمی‌دهند و این باعث تضاد می‌شود. مثلا نماهای رومی، یونانی و… را در ایران در نظر بگیرید. یک فاجعه عظیم فرهنگی. وقتی خانه‌های قدیمی یزد را می‌بینید احساس غرور می‌کنید، چون آنها ریشه در فرهنگ معماری خودمان دارند که در زمان خود بسیار پیشرفته بوده‌اند. اگر ٥٠ سال دیگر مردم به دستاوردهای معماری امروز ایران نگاه کنند، می‌پرسند چه چیزی از فرهنگتان در معماری شما دیده می‌شود و باید بگوییم نماهای رومی و یونانی دوهزار سال پیش! امروز ما باید از سنت الهام بگیریم و این بدان معنا نیست که آن را کپی‌برداری کنیم. به‌نظر من کپی از سنت هم یک اهانت به سنت است؛ چرا؟ چون مشکلات و خواست‌های آنها با زمان ما متفاوت است. منظور از الهام‌گرفتن این است که از طرز فکر آنها الهام بگیریم و با درنظرگرفتن «بستر»، طراحی کنیم، نه اینکه از معماری اروپایی، آن ‌هم یونان و روم باستان، کپی‌برداری کنیم، کپی‌ای که از فهم کم ما از معماری در اروپا سخن می‌گوید. اگر آگاه شویم که مشکلات امروز جامعه ما چیست، می‌توانیم جواب درخوری هم برای آن بیابیم.

به نظر می‌رسد نمای رومی هم از یک نوع خواست ریشه می‌گیرد که باید دید این خواست دقیقا چیست؟
مردم ایران و جهان برای چه به یزد و اصفهان سفر می‌کنند؟ برای اینکه می‌دانند چیزی در این معماری هست که در رابطه نزدیک با فرهنگ این کشور است. مردم کیفیت را تشخیص می‌دهند، ولی به‌صورت لفظی شاید نتوانند بیان کنند. ما معماران وظیفه داریم که این حس و خواست بیان‌نشدنی را با طراحی خود به واقعیت برسانیم. اگر ما معمارها به مردم جواب مناسب بدهیم آنها هم کیفیت را احساس خواهند کرد؛ اگرچه نتوانند بیان کنند. مردم با نماهای رومی و یونانی (متأسفانه حتی اسم این نما هم غلط است) درگیر نبوده‌اند و معماران بدون اینکه فهمی از ریشه این نما در اروپا داشته باشند به‌عنوان نمای مدرن و اروپایی استفاده می‌کنند؛ غرب‌زدگی معماری از منفی‌ترین طریق آن. این ضعف خیلی بزرگ معماری در ایران است. هنرهای دیگر ما مثل سینما و مجسمه‌سازی و عکاسی خیلی پیشرفت کرده و جایگاه ویژه‌ای در کشورهای اروپایی دارد. در رشته‌ای مثل سینما استادان در اروپا به شاگردان توصیه می‌کنند فیلم ایرانی نگاه کنند، اما درباره معماری این حرف را نمی‌زنند. چون معماری ایران از بسترش جدا شده و با آن حتی در تضاد است.

جایگاه معماری معاصر ایران در سطح جهان چگونه است؟ چطور به معماری ما نگاه می‌کنند؟
قبلا گفتم در مقابل هنرهای دیگر (معماری به‌عنوان هنر کاربردی) جایگاه مهمی ندارد. البته استثناهایی وجود دارد.

معماری معاصر ما قابلیت جهانی‌شدن دارد؟
کارهایی از نسل جوان دیده می‌شود که نوید آینده‌ای بهتر را می‌دهند، ولی تردید دارم که این تعداد انگشت‌شمار معمار کافی باشد. به‌نظر من مشکل اصلی آموزش معماری در دانشگاه‌هاست که تفاوت عظیمی با دانشکده‌های بیرون از ایران دارد. معماری مانند رشته‌های مهندسی دیگر نیست. هدف اصلی تدریس معماری باید آموزش طراحی باشد. برای پیشرفت بیشتر باید پایه مستحکم‌تری داشته باشیم. این پایه باید در دانشگاه به وسیله استادانی که فهم طراحی بالای دارند تدریس شود. هرچه تعداد طراحان با حساسیت بالا داشته باشیم، به معماری و شهرسازی با کیفیت بالاتری می‌رسیم.

اقلیت معماری که خواسته‌اند راه تازه‌ای ببیند چه جایگاهی دارند؟
گفتم نسل جوان هستند اما انگشت‌شمارند و این کافی نیست برای جهانی‌شدن. من یک مثال از ادبیات بزنم. یک نویسنده ایرانی مثل محمود دولت‌آبادی می‌تواند در جهان مطرح باشد، چرا؟ چون داستانی که می‌نویسد در بستر جامعه ایران است. فرض بگیریم آقای دولت‌آبادی رمانی در بستر جامعه آلمان بنویسد، خب به نظر خنده‌دار خواهد بود. معمار تفاوت زیادی با یک شاعر یا نویسنده ندارد. معماری باید داستان خودش را در بستری که در آن احاطه شده، بنویسد. وقتی داستان معماری در ایران کپی داستان معماری آلمان یا هر کشور دیگری است لزومی نیست از جهانی‌شدن صحبت کنیم.

به نظر شما می‌توان در ایده‌پردازی موفقیت‌های بالایی کسب کرد بدون اینکه هم‌زمان تکنولوژی ساخت آن پیشرفت کرده باشد؟
سؤال خوبی است. صنعت هم جزو بستر است. اگر صنعت بناهای آلمانی را ندارید اشتباه است آن را در ایران اجرا کنید. نه فقط کیفیت بدی خواهد داشت، بلکه در درازمدت باعث مشکل خواهد شد. یک مثال سطحی؛ چون تولید صنعت را ندارید نمی‌توانید به بهترین شکل در دراز مدت از معماری حفاظت کنید و به این معنا نیست که چیزی یاد نگیریم، اما باید به طور کامل یاد بگیریم. اگر می‌خواهیم صنعتی را به ایران وارد کنیم باید درست آن را بیاموزیم و تولیدش کنیم. اگر تولید و اجرای نماهای شیشه‌ای با کیفیت استاندارد بالا ندارید، مشکل ایجاد می‌شود. نماهای شیشه‌ای زیادی در تهران هستند که هم از نظر طراحی و هم از نظر اجرائی اشتباه و در نتیجه برای اقلیم ایران نامناسب هستند، تا حدی که خطر جانی هم دارند. ازطرف‌دیگر به مسئله نگاه کنیم. فرض کنیم حتی طراحی و ایده‌، خوب بوده اما وقتی اجرا شد، چون صنعت آن در ایران نبوده، مشکل شده است. یعنی حتی یک طراحی با کیفیت بالا، ممکن است به خاطر نبود صنعت به یک فاجعه تبدیل بشود. طراحی، اجرا و صنعت باید با هم رشد کند. اگر صنعت عقب بماند، طراحی رویاپروری می‌کند. باید ببیند چه تکنیک‌هایی به‌صورت کامل صنعت‌کاران و کارخانه‌ها و شرکت‌ها، توان ایجادش را دارند و یک مقدار هم باید بیشتر بخواهید. بیشتر از آن چیزی که صنعت فکر می‌کند توانایی‌اش را دارد بخواهید که آنها هم ترغیب بشوند این کار را بکنند و یک خط و یک قدم جلوتر برویم اما نه این که صد قدم فاصله داشته باشیم.

چقدر معماری معاصر ایران را مدرن می‌دانید؟
اگر مدرن را این‌طور تعریف کنیم که ما امروز برای مشکلات و خواست جامعه بهترین طرح و ایده را پیدا می‌کنیم و مشکلات را با زبان امروز برای آینده حل می‌کنیم، باید گفت اکثر معماری‌های اجراشده در ایران مدرن نیستند. مشکلات را افزون می‌کنند که حل نمی‌کنند. برای همین گفتم طرز فکر و عمل معماران سنتی ما در زمان خود مدرن بوده است.

به‌طور مشخص با معماری سنتی‌مان چه کنیم؟ چون تنها ایده‌ای که درحال‌حاضر وجود دارد تخریب است تا از دستشان خلاص شویم…
مسلما نگهداری و حفاظت از معماری سنتی یکی از وظایف مهم جامعه است. معماری یکی از ستون‌های مهم هویت فرهنگی هر کشوری است. نابودی آن یعنی نابودی هویت فرهنگی. وقتی تخریب از یک مرز بگذرد دیگر فهم کلی از معماری گذشته را ندارید که این معماری سنتی یا تاریخی روند تکاملش چه بوده. نگهداری معماری سنتی واجب فرهنگی است. ولی این به این معنی نیست که فقط معماری سنتی ارزش نگهداری و حفاظت دارد. باید معماری باکیفیت در همه قرن‌ها و دهه‌ها، حفاظت شود. هر زمانی و هر نسلی معماری خود را به ‌وجود می‌آورد و یک حلقه از زنجیر تاریخ معماری هر کشوری است. نابودی بدون اصول این حلقه‌ها، فهم معماری یک کشور را در روند تکامل، تنزل یا تفاوت فرهنگی‌اش در زمان‌های مختلف، غیرممکن می‌کند. تنها معماری صد یا ٢٠٠سال پیش نیست که برای فهم فرهنگ معماری ایران یا هر کشور دیگری مهم است. اینجا بیشتر مسئله فهم و دانش مردم از فرهنگ معماری مهم است. حتی در کشورهای اروپایی مردم علاقه به این مسائل به اندازه کافی ندارند و فرهنگ معماری اهمیت چندانی در زندگی روزمره مردم بازی نمی‌کند.

سنگ نرده که آن را با نام صراحی سنگی هم می‌شناسند، از بلوک‌های سنگی تراش خورده ساخته می‌شود

اگر هم اهمیت این مسئله برای آنها روشن باشد قادر به تشخیص کیفیت معماری و بناها را ندارند. مخصوصا تشخیص کیفیت در معماری مدرن به‌خاطر نزدیکی زمانی دوچندان دشوار است- حتی برای بعضی از معماران تشخیص کیفیت معماری مدرن دشوار است- قانون و پشتیبانی قانونی از مراکز حفاظت از بناهای تاریخی که بیشتر معماران در آنها مشغول به کار هستند باعث جلوگیری تخریب می‌شود. به همین خاطر در کشورهای اروپایي به مراکز حفاظت از بناهای تاریخی از طرف قانون‌گذاران به این سازمان‌ها قدرت اجرائی و مالی بزرگی داده می‌شود. سرمایه‌دار امکان ازبین‌بردن و تخریب معماری‌ای را که این مراکز، با ارزش تشخیص داده‌اند ندارد. فقط از نظر قانون و اجرای آن می‌توان جلوی تخریب این‌گونه بناها را گرفت. حتی در کشورهای اروپایی هم به‌ندرت این اتفاق می‌افتد که فشار سرمایه و سرمایه‌دار، سیاست‌مداران شهری را به زانو درمی‌آورد؛ و این تخریب بیشتر در کلان‌شهرها اتفاق می‌افتد (مثال شهر فرانکفورت آلمان مرکز مالی و بانک‌های آلمان و اروپا). تا زمانی که سرمایه حاضر است به صاحب یک بنای ارزشمند پول هنگفتی بپردازد تا از تخریب و ساخت بنای دیگری، سرمایه را افزایش دهد بیشتر انسان‌ها بناهای خود را خواهند فروخت. حتی اگر از ارزش بنای خود آگاه باشند. قوانین و اجرای کامل آن و کمک به صاحبان این بناها و یا خرید مستقیم دولت‌شهری این بناها توانایی جلوگیری از تخریب معماری با ارزش را خواهد داشت. برای مثال در آلمان از طرف دولت به صاحبان این نوع بناها از نظر مالیاتی کمک می‌شود و ازطرف‌دیگر تغییر کاربری‌ها اگر به نگهداری این بناها کمک کند امکان‌پذیر است؛ البته اگر افزایش فهم فرهنگ معماری در مردم و معماران افزایش پیدا کند اجرای این قوانین ر‌احت تر خواهد بود. ولی اگر قانونی نباشد، سرمایه اصولا علاقه‌ای به تاریخ و فرهنگ و حفاظت آن ندارد. سرمایه فقط به فکر افزایش سرمایه است. ما معماران هستیم که باید قانون‌گذاران را از ارزش و حفاظت فرهنگ معماری در زمان‌های مختلف آگاه و قانع کنیم.

کدام معمار ایرانی را می‌پسندید؟

پویا خزائلی که دو یا سه کار بیشتر در ایران انجام نداده و فکر کنم مدتی در سوریه بود و برای جنگ‌زده‌ها ساختمان نمونه ساخته. یک ویلا در شمال ایران ساخته که از نظر من خیلی جالب است. ساختمان به شکل مربع و بر روی چهارستون قرار دارد که نه در گوش‌های مربع بلکه وسط ضلع‌ها قرار دارند. طبقه همکف در حقیقت فقط باغ ساختمان است. شما اول وارد باغ شده و از این طریق به بنا نزدیک می‌شوید، بنا در اصل از طبقه اول شروع می‌شود. پله‌ای به آرامی شما را از باغ راهی طبقه اول می‌کند. درست مثل خانه‌های سنتی قدیم که ابتدا وارد هشتی می‌شدید یا راهرویی که اول شما را وارد حیاط می‌کند و بعد وارد خانه. در طبقه اول یک نورگیر مربع‌شکل قرار دارد که نور را مستقیم وارد خانه می‌کند. پشت‌بام بنا با دیوارهای بلندش در حقیقت حیاط مرکزی این ویلا است. حیاط در طبقه دوم قرار دارد. این معمار ایده حیاط مرکزی خانه‌های سنتی ایران را در حقیقت در چند طبقه روی هم طراحی کرده است. البته به لحاظ اجرائی نقدهایی به آن وارد است که می‌تواند دلایلي متفاوت داشته باشد.

چه نقدی به آموزش معماری در ایران دارید و چه تفاوتی با دانشکده‌های خارج از ایران دارد؟
قبلا کمی در این مورد صحبت کردیم. تفاوت خیلی زیاد است. به نظرم وزن «طراحی» در آموزش معماری ایران کم است و بیشتر روی «پژوهش» تمرکز دارد. در آلمان که من تحصیل کردم، وزن کار و آموزش تا کارشناسی ارشد، طراحی و فهم طراحی است.

هر بخش از دانشکده معماری چه بخش سازه، تاریخ، تئوری، طراحی، هنر، … تلاش دارند که دانشجو تا پایان مقطع کارشناسی ارشد فهم طراحی بالایی به‌دست آورد. در ایران معماری، پژوهشی است و آموزش طراحی وزن اصلی را بازی نمی‌کند. گفتم معماری یک هنر کاربردی است و با دیگر رشته‌های مهندسی تفاوت اساسی دارد. یعنی می‌خواهم بگویم معماری، هم هنر و هم مهندسی است. به همین خاطر باید آموزش آن نسبت به رشته‌های دیگر مهندسی تفاوت داشته باشد. برای مثال دکترا در رشته معماری در کشور آلمان اهمیت اساسی ندارد و برای پیشرفت کاری در شرکت‌های معماری نقشی بازی نمی‌کند (اینجا ما فقط در مورد معماری صحبت می‌کنیم). کسانی دکترا می‌گیرند که در آینده بخواهند در بخش تئوری (در موزه‌ها، انتشارات و مجله‌ها و نه در بخش طراحی) کار کنند. معمار طراح باید پهنای دانش خود را افزایش دهد. دکترا در حقیقت افزایش عمق در یک موضوع خاص است و به کیفیت و استعداد طراحی شما ربطی ندارد و به شما در طراحی کمک زیادی نخواهد کرد. اگر در کارشناسی ارشد طراح خوبی نبودید، با دکتراگرفتن هم طراح خوبی نخواهید شد. برای مثال در اجرای کار پایانی کارشناسی در دانشگاهی که من کارشناسی ارشد معماری و شهر‌سازی گرفتم، دانشجویان هر ترم می‌توانند بین دو پروژه معماری و یک پروژه شهرسازی انتخاب کنند. بعد از انتخاب، کار پایانی به‌صورت یک مسابقه معماری بین دانشجویان انجام می‌شود. شما نه کتابی می‌نویسید و نه نوشته‌ای دارید. طرح شما، روند کاری شما، اسکیس‌ها و ماکت‌اتود شما بازگو‌کننده توانایی‌تان در طراحی است. به‌نظر من سیستم تدریس معماری در ایران باید از پایه عوض شود. نمی‌خواهم دانشگاه‌ها را زیر سؤال ببرم اما به نظر می‌رسد مشکلاتی پایه‌ای وجود دارد. فارغ‌التحصیلان معماری باید در آخر تحصیل، توانایی بالای طراحی داشته باشند. ولی وقتی اکثر کارهای دانشجویان را می‌بینید، متوجه می‌شوید طراحی را خوب نمی‌شناسند و فهم و روند طراحی را نیاموخته‌اند. بعد وقتی تحصیل به اتمام می‌رسد تقصیر را گردن کارفرما و مردم می‌اندازند. ما هستیم که باید کارفرما را قانع کنیم. مشکل از دانشگاه شروع می‌شود. این تضادهایی که در جامعه و شهر می‌بینید از آنجا شروع شده است.

طراحی با دست و طراحی با کامپیوتر دو گونه متفاوت در معماری است؟
بعضی دوستان معتقدند کامپیوتر استفاده از ابزارهای کلاسیک دیگر را مثل ماکت و اسکیس بی‌معنا کرده است. من نظر دیگری دارم. معتقدم از کامپیوتر استفاده ‌کردن و توانی کار با کامپیوتر لازم است. کامپیوتر به‌عنوان ابزار مدرن، امکانات جدیدی را برای ما ایجاد می‌کند. اما در نهایت با هر ابزاری که کار کنید باید طرح شما کیفیت بالایی داشته باشد. ما باید از تمام ابزارها برای بالابردن کیفیت طراحی و اجرا استفاده کنیم. وقتی ماکت می‌سازید، به یک مشکل برمی‌خورید و با کامپیوتر مشکل دیگری را می‌بینید و اسکیس نکات جدیدی را آشکار می‌کند. ابزارهای مختلف امکان دید جدید از زاویه متفاوتی در روند طراحی را امکان‌پذیر می‌کنند.

چقدر مسابقه معماری را ضروری می‌دانید؟
من همه جا تبلیغ می‌کنم مسابقه معماری بگذارید. چون از جنبه‌های مختلف مفید است. اول از هر چیز اگر مسابقات با ضوابط و قانونمند اجرا شوند، می‌تواند یکی از راه‌های جلوگیری از فساد اقتصادی در صنعت ساختمان‌سازی باشد. برای کارفرما مفید است چون می‌تواند چندین جواب مختلف برای کارش بگیرد. برای جامعه خوب است چون هر چقدر رقابت بیشتر باشد، کیفیت هم بهتر خواهد شد. برای معمار خوب است، چون امکان می‌یابد خودش را نشان دهد و بدون معروف‌بودن پروژه‌ای را به دست آورد، همین‌طور مفید است چون معمار می‌تواند درباره مسائل تازه‌تر فکر کند و از چرخه تکرار بیرون رود. برای دانشجوی معماری هم خوب است چون می‌تواند پروژه‌ها را ببیند و دلایل انتخاب‌شدن و ردشدن هر پروژه را در مجلات و… ببیند و بخواند. ولی قانونمندبودن مسابقات اساس کار است. آلمان در این حوزه سابقه طولانی دارد و بیش از ٢٥٠ سال سابقه مسابقه معماری در این کشور وجود دارد. قوانین مسابقات با همکاری سیاست‌مداران، صنف معماری و شرکت‌های اجرائی، هر چند سال یک‌بار تغییر و با خواست‌های زمانه تطبیق داده می‌شود. این قوانین برای مسابقات دولتی اجباری است؛ ولی بخش خصوصی هم می‌تواند این قوانین را برای مسابقات انتخاب کند و این باعث ایجاد اطمینانی قانونی برای مسابقات خصوصی می‌شود. بدون این اطمینان قانونی، مسابقه معماری مسخره است. اجرا و نظارت می‌تواند زیر نظر صنف معماران باشد. تخلف از قانون و مجازات باید زیر نظر دولت باشد. قانون خصوصی اصلا معنی ندارد.

در مسابقات معماری شرکت کرده‌اید؟
زمان دانشجویی و بعد از آن در ۴۰ تا ۵۰ مسابقه معماری، مستقیم یا غیرمستقیم شرکت کردم. حدود ١٠ پروژه موفق با رتبه و تقدیر داشتم که چندتا آنها از ساخته شدند. مسابقات انجام‌شده در کشورهای آلمان، اتریش، سوئیس، چین و ترکیه بوده است.

کدام یک از کارهای‌تان را بیشتر می‌پسندید؟

نخستین موضوع مسابقه‌ای که در آن اول شدیم، طراحی یک سالن اجتماعی برای يك کلیسای پروتستان در شهر کوچکی در آلمان بود. این بنا برای من مهم‌ترین است. برای من تجربه خیلی خوبی بود که به ‌عنوان یک مسلمان برای یک جامعه پروتستان پروژه‌ای را طراحی و اجرا کنم. طبیعتا آنها هم ترجیح می‌دادند یک پروتستان کارشان را انجام دهد؛ اما طرح دفتر اول شده بود و من اصولا علاقه زیادی به فهم و درک فرهنگ‌ها و دین‌های دیگر دارم و این یک موقعیت استثنائی بود.

چه ویژگی‌هایی داشت؟
کلیسا بالای یک تپه قرار داشت و زمین اطراف کلیسا به دلیل تفاوت ارتفاعی زمین به ‌صورت تراس‌هایی با ارتفاع مختلف بود. این تراس‌ها پارامتر مهمی بودند که این بستر را تعریف می‌کردند. به‌ علاوه دیوارهای قدیمی‌ای‌ موجب ثبات این تراس‌ها می‌شدند. تصمیم ما برای طراحی سالن این بود که بنای ما هم تراسی خواهد بود در میان یکی از همان تراس‌ها. در واقع سقف سالن، تراس مصنوعی‌ای بود در میان تراس‌های طبیعی زمین. دیوارهایی که این تراس را نگه می‌داشتند، گسترش دادیم و در آنها فضاهای جنبی مثل دفتر و اتاق‌های لازم را قرار دادیم و سالن اجتماعی به ‌عنوان کاربری اصلی، بین این دیوارها قرار گرفت. در واقع مرواریدی بود میان دیوارها.

ا فرهنگ ایرانی می تواند نمای رومی را به نوعی از نمای ملی بدل سازد.

 

خروج از نسخه موبایل