متن شعر برای تو
-
عمومی
رنج دانستن دمار از جان انسان می کشد یعنی چه
در نگاه نخست، دانستن از ندانستن بهتر به نظر میرسد. همچنانکه روز از شب، یا مرگ از زندگی، یا سیرابی از تشنگی. اما این تنها در نگاه نخست است. دانستن شاید به لذت منجر شود اما همیشه به رضایت منجر نمیشود. *** نخستین حوزهی دردناک دانستن، داشتن دانش است. منظورم از دانش، مشتق و انتگرال و ترتیب عناصر جدول مندلیوف و نام کرمهای پیچیده مثل دراکونکولوس نیست. منظور من از دانستن، هر آن چیزی است که درک بهتری از محیط ایجاد میکند و آگاهی میبخشد. آنکس که اقتصاد میآموزد، مدیریت میفهمد، مغز را میشناسد، فلسفه را درک میکند، روانشناس میشود، جامعهشناسی دغدغهاش میشود، «آگاهتر» میشود و آگاهی یعنی رنج. رنج اینکه دردهای دیگران را میبینی. دردهایی که یا خود نمیبینند و یا نمیفهمند. رنج اینکه در میانهی جمع تنها میشوی. چیزهایی را میخواهی که دیگران نمیخواهند و دیگران در رفتار و گفتار و زندگیت، چیزهایی میبینند که هرگز ندیدهای و به آن فکر نکردهای. رنج اینکه دیگران طردت میکنند. رنج اینکه دیگران قضاوتت میکنند. به آن «گنگ خوابدیدهای» تبدیل میشوی که عالم برایش «تمام کر» است. نه زبانی برای گفتن داری و نه آن روز که بر زبان آوردی گوشی برای شنیدن خواهی یافت. *** حوزهی دردناک دیگر، در محیط …